۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

علی جمعه مظفری

گفتمش دل میخری؟**
پرسید چند؟ گفتمش دل مال تو ،
تنها بخند.
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم ،او رفته بود
دل ز دستش بر زمین افتاده بود
رد پایش روی دل جا مانده بود

دل بیاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اسرار را
آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود
چون من از تکرار، او هم خسته بود

من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان
چون تویی مخمور، خمارم بدان
با تو شادی میشود غمهای من
با تو زیبا میشود فردای من

خوب است محبت اثري داشته باشد 
معشوق زعاشق خبري داشته باشد
مرغ دل من درطلب كوي وصالت
پرمي زنداربال وپري داشته باشد
ازدوري توشب شده روزمن واي كاش
اين شام فراغت سحري داشته باشد

آمد و هم آشیان شد با من او
هم نشین و هم زبان شد با من او
خسته جان بودم که جان شد با من او
ناتوان بود و توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگی
این چنین آغاز شد دلبستگی


بی وفا
تنها ترین تنهای زخم زبونا خورده بود     
خدانگهداری نکرد چون قبل رفتن مرده بود
مسافر دلتنگیا از بعد تو بیچاره شد ...
بعد از وداع آخرش رفت و دیگه آواره شد


غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هرکه گوید دل به دل راه دارد
دل من از غصه خون شد دل او خبر ندارد


هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیباى تورا
هرگز نمى گیرد کسى در قلب من جاى تورا

(((دارم میام )))
دارم پشت جاده چه همواره -----هوا چقد بوی عطر تو رو داره
از این نور جاده تا اونوری جاده ----میام آخه چشمات وعده بهم داده
میام که بار دستات رفیق دستام شه ----دوباره تو عشق نگاه تو جام شه
دارم میام پشت جاده چه همواره -----هوا چقد بوی عطر تو رو داره

من میگم واست میمیرم * تو میگی نمی پزیرم
من میگم شدم فراموش * تو میگی نرفتم از هوش
من میگم رفتم از یاد * تو میگی نه مرده فریاد
من میگم باز شدی حیرون * تو میگی بیچاره مجنون
من میگم ازم بریدی * تو میگی نا امیدی
من میگم دلم رو بردی * تو میگی به من سپردی

من میگم چیزی گذاشته * تو میگی 2 خط نوشته
من میگم کردم تعجب * تو میگی دیگه بگو خوب
من میگم بحتش سیاهه * تو میگی اون بی گناهه
من میگم رفته حالا * تومیگی مانده حیالات
من میگم میاد یه روزی * تو میگی داره می سوزی
من میگم به یاد الهی * تو میگی حیلی ما هی


من میگم که غرق دردم * تو میگی میخوای بگردم
من میگم چیزی می خواستی * تو میگی تشنمه راستی 
من میگم از غم ابه * تو میگی دلم کبابه 
 من میگم برو کنارش * تو میگی رفته پیش یارش
من میگم با تو چه کار کرد * تو میگی گشت و فرار کرد
من میگم دل به تو بستن * تو میگی اینقدر هستن
من میگم تنهام میزاری * تو میگی طاقت نداری
من میگم خدا به همرات * تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم اهل بهشتی * تو میگی چه سرنوشتی
من میگم تو بی گناهی * تو میگی چه اشتباهی
من میگم تنهایی سخته ؟ تومیگی این دسته بخته
من میگم دل تو رفته ؟ تو میگی 7 روز هفته
من میگم راه تو دوره ؟ تو میگی چاره عبوره
من میگم میخوام بشم گم ؟ تو میگی حرفای مردم
من میگم نگذری ساده ؟ تو میگی آدم زیاده

شقایق گفت با خنده نه بیمارم و نه تبدارم

اگر سرخم چنان اتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرائی نه با این رنگ زیبایی
نبودم ان زمان هرگز نشان عشق وشیدایی

یکی از روزهای که زمین تبدار و سوزان بود



هیچ نظری موجود نیست: