سلام دوستان لطفا نظری تان را بنویسید (((سوال و جواب تا جر باتاجر)))
دوستی داشتم خلیق و کریمپاکدل ومهربان روف ورحیم
روزی از روز ها به او گفتم
کار تو چیست اندرین اقلیم گفت بی کارم وندارم شغل هستم امروز در عذاب الیمچونکه سال گذشته در بازار
پاک مغلوک و رشکست شدیم
گفتم ای دوست گرچه می دانم
صادق القول بوده ای زقدیم
از تو دارم کنون سوالاتی
پا سخم ده ز روی عقل سلیم
روزی اول که گرم کار شدی
هیچ کردی به مشتری تعظیم
گفت نی گفتمش که وقت فروش
ظالم کردی به بیوه زن به یتیم
گفت نی گفتمش دراین مدت
دبه کردی که ما نمی خواهیم
گفت نی گفتمش که وقت فروش
گچ ندادی به خالق جای کلیم
گفت نی گفتمش برای فریب
هیچ کردی ز ریش و پشم کریم
گفت نی گفتمش که بیوه زنی
در خریدش چو شد ترا تسلیم
تو بگفتی که باید از سری ظلم
جیب او را به صد هنر بکنیم
گفت نی گفتمش به شاگیردت
هیچ کردی خطا تعلیم
گفت نی گفتمش که تا جر دزد
هیچ بوده است با تو یار وندیم
گفت نی گفتمش قسم خوردی
به پیغمبر به کرد گار علیم
گفت نی گفتمش رفیق عزیز
نیست در کله تو عقل سالیم
گر تو خواهی که پولدار شوی
این چنین کن که کردمت تعلیم
علی جمعه مظفری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر